Grigory Pechorin - بیوگرافی افسر روسیه، شخصیت و تصویر او

Anonim

تاریخچه شخصیت

رومی میخائیل لرمونتوف "قهرمان زمان ما" در یک نفس خوانده می شود. زندگی افسر ارتش تزار ارتش Pechorin علاقه مند به رویدادها است، با تنش های ذهنی شخصیت چاشنی شده است. نویسنده یک تصویر از "فرد بیش از حد" را در یک جامعه ایجاد کرد که نمی داند کدام دوره برای ارسال انرژی و حیاتی است.

تاریخچه خلقت

غیر معمول از رمان "قهرمان زمان ما" این است که او لیستی از آثار روانشناختی در ادبیات روسیه را باز کرد. میخائیل لرمونتوف سه سال کار را صرف کرد - داستان نماینده نسل جدید از سال 1838 تا 1940 متولد شد.

میخائیل لرمونتوف

این ایده از یک نویسنده در لینک قفقاز بوجود آمد. زمان واکنش نیکولافر حاکم شد، زمانی که پس از قیام فکری افسرده، جوانان هوشمند در جستجوی معنای زندگی، مقصد، راه هایی برای اعمال توانایی های خود به نفع پدر و مادر از دست رفتند. از این رو نام رمان. به علاوه، لرمونتوف افسر ارتش روسیه بود، مسیرهای نظامی قفقاز را تصویب کرد و توانست با زندگی و آجیل جمعیت محلی آشنا شود. شخصیت ناخودآگاه Grigory Pecherin از میهن دور شده است، که توسط چچن ها، اوسینسیان و سیگاری ها احاطه شده است.

این کار به عنوان خواننده در قالب فصل های فردی در مجله "یادداشت های داخلی" رفت. میشیل یوریویچ، محبوبیت کار ادبی خود را مشاهده کرد، تصمیم گرفت بخش هایی را به یک رمان کامل تبدیل کند که در سال 1840 در دو جلد چاپ شده است.

Grigory Pechorin و Evgeny Onegin

پنج سهم با نام های خود یک ترکیب است که نظم زمانی از آن شکسته شده است. در ابتدا Pechorin، افسر خوانندگان ارتش سلطنتی، یک دوست نزدیک و رئیس Maxim Maximych را ارائه می دهد، و تنها پس از آن فرصتی "شخصا" با تجربیات ذهنی شخصیت اصلی از طریق خاطرات خود ظاهر می شود.

به گفته نویسندگان، Lermontov، هنگام ایجاد یک تصویر از یک شخصیت، به قهرمان معروف Idiot Alexander Pushkin - Evgenia Onegin متکی بود. نام خانوادگی شاعر بزرگ قرض گرفته شده از یک رودخانه آرام Ogega، و میخائیل یوریویچ قهرمان را به افتخار به افتخار Pechora کوه آشفته تبدیل کرد. به طور کلی، اعتقاد بر این است که Pechorin نسخه پیشرفته OneGin است. در جستجوی نمونه های اولیه، نویسندگان بر روی یک لیست در دستنوشته Lermontov قرار گرفتند - در یک مکان، نویسنده به اشتباه شخصیت خود را به نام یوجین نامید.

بیوگرافی و طرح

گرگوری پچرین متولد شده و در سنت پترزبورگ بزرگ شده است. در جوانان خود، او به سرعت آموزش های خسته کننده ای برای علوم را پرتاب کرد و به زندگی سکولار با کیت ها و زنان برخورد کرد. با این حال، آن را به سرعت خسته شده است. سپس قهرمان تصمیم گرفت بدهی را به پدر و مادر بدهد و در ارتش خدمت کند. برای مشارکت در دوئل یک مرد جوان، یک سرویس کنونی مجازات شد، Sewan در قفقاز در نیروهای موجود، نقطه شروع روایت کار است.

افسر Grigory Pechorin

در فصل اول، به نام "BAL" نامیده می شود، Maxim Maksimach داستان داستان را با یک شنونده ناشناخته، که ماهیت خود را در او کشف کرد، می گوید. یک افسر جوان حتی در جنگ حتی در جنگ به سر می برد - سوت به سوت استفاده می شود، و روستای ناشنوا در کوه ها ملودن را به ارمغان آورد. با کمک شاهزاده Circrassian، یک آذربایجان کرستولویوی و بی نظیر، او در ابتدا اسب خود را به سرقت برد، و سپس دختر شاهزاده محلی بلوو. احساسات برای فرد جوان به سرعت خنک می شود، راه را به بی تفاوتی به ارمغان می آورد. اقدامات بی فایده افسر روسیه منجر به مجموعه ای از رویدادهای دراماتیک، از جمله کشتار دختر و پدرش شد.

سر "تامان" خواننده را به رویدادهای پیش از ارمنستان انتقال می دهد، زمانی که Pechorin با گروهی از قاچاقچیان ملاقات می کند، به اشتباه اعضای خود را برای افرادی که به نام چیزی بزرگ و ارزشمند عمل می کنند، پذیرفته اند. اما قهرمان منتظر ناامیدی بود. علاوه بر این، Grigory به این نتیجه می رسد که او متأسفانه به ارمغان می آورد، و به Pyatigorsk به آبهای درمانی ارسال می شود.

گرگوری پچرین و شاهزاده خانم مری

در اینجا، Pechorin متقاطع با ایمان محبوب گذشته، هنوز هم تغذیه احساسات ملایم، دوست از خجالت زده از Grushnitsky و شاهزاده مری لیگوفسکایا. زندگی آرام دوباره نپرسید: Grigory قلب شاهزادگان را فتح کرد، اما از دختر رد شد، و پس از آن به دلیل نزاع در دوئل با Pereshnitsky جنگید. برای قتل Juncker، یک مرد جوان دوباره در این لینک بود، اما در حال حاضر آن را به خدمت در قلعه، که در آن اتفاق افتاده است به آشنایی با Maxim Maxim.

در فصل آخر رومی "فطالی" لرمونتوف قهرمان را در کاسک استنزا قرار داد، جایی که مکالمه ای در مورد سرنوشت و پیشگامان مسئول بازی بین شرکت کنندگان است. مردان به دو اردوگاه تقسیم شدند - به تنهایی به ارائه دهنده رویدادهای زندگی اعتقاد داشتند، دیگران این نظریه را رد کردند. در بحث با ضمانت، روح، Pechorin گفت که او متوجه یک اثر مرگ نزدیک در برابر حریف می شود. او سعی کرد با کمک "رولت روسی" خود را اثبات کند، و در واقع - اسلحه اشتباه کرد. با این حال، در همان شب، Vulich از دست قزاق که نشان داد، فوت کرد.

تصویر

قهرمان زمان خود قادر به پیدا کردن دامنه استفاده از انرژی بزرگ جوان نیست. نیروها به چیزهای جزئی و درام های قلب صرف می شوند، هیچکدام از جامعه دیگری مزایا را دریافت نمی کنند. تراژدی شخصی، که به نفوذ و تنهایی محکوم شده است، هسته ایدئولوژیک رومی Lermontov است. نویسنده توضیح می دهد:

"... دقیقا پرتره، اما نه یک نفر: این یک پرتره است که از تمام نسل های ما ساخته شده است، در توسعه کامل خود."

گرگوری از جوانان "کنجکاوی به خاطر" وجود دارد و اعتراف می کند: "من مدتها با یک قلب زندگی نکردم، اما سرم." "ذهن سرد" یک شخصیت را به اعمال فشار می دهد، که از آن هر کس تنها بد است. او به قاچاقچیان در امور تداخل می کند، احساسات زخم ها و ایمان را بازی می کند، Mstit. همه اینها ناامیدی جامد و روحانی را خالی می کند. او بالاترین جامعه را که در آن متولد شده و رشد کرده است را نادیده می گیرد، اما پس از پیروزی در دوئل بیش از گلابی، این بت او بود. و چنین نوبت رویدادها بیشتر در حال گسترش Grigory است.

Grigory Pechorin

مشخصه ظاهر Pechorin کیفیت داخلی خود را انتقال می دهد. میخائیل یوریویچ یک ارسطو را با چرم نازک و انگشتان نازک به دست آورد. هنگامی که راه رفتن، قهرمان دستان خود را نوسان نمی کند، که از طبیعت بسته صحبت می کند، و در طول خنده، چشم ها از یک جرقه شاد محروم هستند - این نویسنده سعی کرد شخصیتی را که تمایل به تجزیه و تحلیل و دراماتیک را بیان کند، محروم می شود. علاوه بر این، حتی سن Gregory Aleksandrovich روشن نیست: او به 26 نگاه می کند، و در واقع قهرمان روز تولد 30 سالگی خود را جشن گرفت.

محافظ

ستاره "قهرمان زمان ما" روشن در سینما در سال 1927 - مدیر ولادیمیر بارسکی، سه گانه فیلم های سیاه و سفید سیاه و سفید را به دست آورد، جایی که بازیگر نیکولای پرویزوفسکی در نقش Pechorin انجام شد.

نیکولای Prozorovsky و آناتولی verbitsky در نقش Pechorina

یک بار دیگر، کار Lermontov در سال 1955 به یاد میآید: Isidore Annene به مخاطبان به مخاطبان "شاهزاده مری" ارائه شده است، که در آن تصویری از آناتولی مرد جوان آناتولی آناتولی متولد شد.

ولادیمیر ایفاشوف در نقش Pechorin

10 سال بعد، ولادیمیر ایفاشوف در تصویر Pechorin ظاهر شد. تمام این نقاشی ها اعترافات از منتقدان را دریافت نکردند، که این را در نظر گرفت که تولید کنندگان شخصیت شخصیت لورمونتیک را به اندازه کافی نشان ندادند.

اولگ دله در نقش Pechorin

و سپر های زیر موفق شدند. این تلویزیون به جز 1975 "صفحه مجله Pechorina" (در نقش اصلی اولگ دال) و سری 2006 تولید "قهرمان زمان ما" (ایگور Petrenko) است.

حقایق جالب

Grigory Pechorin همچنین در رمان ناتمام Lermontov "شاهزاده لیگوفسکایا" ظاهر می شود، اما در اینجا قهرمان سنت پترزبورگ نیست، اما Muscovite.

ایگور پترنکو در نقش Pechorina

سناریو برای این مجموعه، منتشر شده در تلویزیون های تلویزیونی در سال 2006، Irakli Kvirikadze نوشت. این کار نزدیک به منبع اولیه کتاب درسی است، اما تفاوت اصلی این است که زمان سنجی اقدامات است. به عبارت دیگر، فصل ها در مکان ها دوباره مرتب می شوند. این تصویر با حوادثی که توسط ادبیات کلاسیک در قطعات "تامان" شرح داده می شود، رئیس Knyazhna Mary در حال آمدن است.

نقل قول

"از دو دوست همیشه یک برده از دیگری هستند، هرچند اغلب هیچ کدام از آنها در این مورد شناخته نشده نیستند. من احمقانه ایجاد شده است: من چیزی را فراموش نمی کنم، "هیچ چیز!" زنان تنها کسانی را که نمی دانند را دوست دارند. "" چه چیزی به روش غیر معمول آغاز شد، پس باید آن را نیز به پایان برساند. "" لازم است که به زنان احترام بگذاریم. " آنها غریزه زیبایی معنوی دارند. "" برای دلایل شخصی برای رنج و شادی، بدون داشتن حق مثبت، آیا غذای شیرین غرور ما است؟ شادی چیست؟ غرور اشباع شده است. "این سرنوشت من از دوران کودکی بود. هر کس در نشانه های چهره من از احساسات بد که نبود، خوانده شد؛ اما آنها تصور می شد - و آنها متولد شدند. من کمی داشتم - من به یک تبهکار متهم شدم: من مخفی شدم. من عمیقا احساس خوبی و بدم هیچ کس مرا نادیده گرفت، هر کس توهین شد: من مالپامامن شدم؛ من یک سولن بودم - بچه های دیگر شاد و خوشبختی؛ من بالاتر از آنها احساس کردم، - من زیر گذاشتم. من حسادت شدم من آماده بودم که تمام دنیا را دوست داشته باشم - هیچ کس من را درک نمی کرد: و من آموختم که نفرت داشته باشم. جوانان بی رنگ من در مبارزه با من و نور ادامه دادند. "" عشق من به هیچ کس شادی را به ارمغان نیاورد، زیرا من هیچ کس را برای کسانی که دوست داشتنی نیستند، قربانی نکردم. "" فردا او می خواهد به من بدهد. من قبلا این همه را با قلب می دانم - این چیزی است که خسته شده است! "

ادامه مطلب