ارنست همینگوی - بیوگرافی، عکس، زندگی شخصی، کتاب ها

Anonim

زندگینامه

برنده جایزه نوبل همینگوی، توسط یک نویسنده خارجی در طول اتحاد جماهیر شوروی، به روسیه ترجمه شد. آثار ارنست در مجلات "30 روز"، "خارج از کشور"، "ادبیات بین المللی"، و غیره چاپ شد، و در کشورهای اروپایی این شخص با استعداد به نام "استاد قلم شماره یک".

نویسنده بزرگ در آمریکا، در ساحل جنوب غربی دریاچه میشیگان متولد شد، نه چندان دور از پایتخت فرهنگی Midwest - شیکاگو، در شهر استان بلوط پارک. ارنست فرزند دوم از شش کودک بود. پسر به دور از هنر ادبی، اما والدین امن شده بود: خانم گریس هال و آقای Clarence Edmont Hemingway، که زندگی خود را به پزشکی و علوم طبیعی اختصاص داده بود.

لازم به ذکر است که خانم سالن یک زن عجیب و غریب بود. به ازدواج، او با خوشحالی با صدای صوتی، بسیاری از شهرهای ایالات متحده، اما به دلیل عدم تحمل به نور منظره، میدان آواز را ترک کرد. پس از خروج، سالن متهم به همه، اما نه تنها. پس از پذیرش پیشنهاد دست و قلب از همینگوی، این زن جالبی با او زندگی می کرد، تمام عمر خود را با او زندگی کرد، وقت خود را برای بالا بردن فرزندان اختصاص داد.

ارنست همینگوی در دوران کودکی

اما حتی پس از ازدواج، گریس خانم جوان عجیب و غریب بود. متولد ارنست زیر چهار ساله در لباس های سبز گذشت و با کشته شدن بر روی سر گذشت، زیرا خانم همینگوی خواستار یک دختر بود، اما یک پسر با فرزند دوم متولد شد.

در زمان آزاد خود، Clarence درمانگر واقعی، راه رفتن همراه با پسرش در پیاده روی، شکار و ماهیگیری بود. هنگامی که ارنستا 3 ساله شد، او میله ماهیگیری خود را داشت. بعدها، تصورات کودکان در ارتباط با طبیعت در داستان های همینگویی منعکس می شود.

ارنست همینگوی در دوران کودکی

در سال های جوان، شرکت POP HEM (Nickname Writer) ادبیات کلاسیک را بخواند و داستان های متفاوتی را بخواند. در حال حاضر بر روی نیمکت مدرسه، ارنست در یک روزنامه محلی به عنوان یک روزنامه نگار عرضه شد: او یادداشت های مربوط به رویدادهای گذشته، کنسرت ها و مسابقات ورزشی را نوشت.

گرچه ارنست و در دانشکده محلی بلوط پارک، در آثار او، او اغلب میشیگان شمالی را توصیف می کند - یک مکان زیبا که در سال 1916 به تعطیلات تابستانی رفت. پس از این سفر، ارنی یک داستان شکار "Sei Zhingan" نوشت.

ارنست همینگوی در دوران کودکی

در میان چیزهای دیگر، برنده جایزه آینده در ادبیات آموزش عالی ورزشی داشت: او علاقه مند به فوتبال، شنا و بوکس بود که با شوخی جوان جوان با استعداد بازی کرد. به دلیل آسیب به دست آمده، Hem تقریبا در چشم چپ کور شد، و همچنین گوش چپ را آسیب دید. به همین دلیل، در آینده، مرد جوان مدت زیادی طول کشید تا در ارتش خدمت کند.

ارنست همینگوی در جوانان

ارنی می خواست به یک نویسنده تبدیل شود، اما والدینش برنامه های دیگری برای آینده پسرش داشتند. Clarence رویای بود که فرزندان او پیروی از پدران پدر و فارغ التحصیلان دانشکده پزشکی را دنبال می کنند و گریس آرزو می کرد دوم شوبرت یا بتهوون را رشد دهد، موسیقی خود را با توده های خود تحمیل کرد. این مادر Whimpering بر مطالعات HEM تأثیر گذاشت، زیرا او پس از رسیدن به بازی به سلول، تمام سال های اجباری را از دست داد. "او فکر کرد که من توانایی داشتم، و من هیچ استعدادی نداشتم،" یک نویسنده سالخورده در آینده گفت.

ارنست همینگوی در جوانان

پس از فارغ التحصیلی از سرفه ترین دبیرستان، نادیده گرفتن والدین، به دانشگاه وارد نشدند، اما شروع به کارشناسی ارشد روزنامه نگاری در روزنامه شهر کانزاس کانزاس سیتی ستاره کرد. در محل کار، خبرنگار پلیس همینگویی با پدیده های اجتماعی به عنوان رفتار انحرافی، ناسازگاری، جرم و جنایت و کالاهای زنانه مواجه شد؛ او از مکان های جرم، آتش سوزی بازدید کرد، از زندان های مختلف بازدید کرد. با این حال، این حرفه خطرناک در ادبیات به ارنست کمک کرد، زیرا او به طور مداوم رفتارهای رفتار مردم را تماشا کرد و گفتگوهای روزمره خود را از دست دادن استعارهای استعاری خود تماشا کرد.

ادبیات

پس از شرکت در جنگ های جنگی در سال 1919، کلاسیک به کانادا منتقل شد و به روزنامه نگاری بازگشت. کارفرمای جدید او هیئت تحریریه روزنامه ستاره تورنتو بود که مواد را مجاز به نوشتن مواد در هر موضوع بود. با این حال، تمام آثار خبرنگار منتشر نشد.

نویسنده ارنست همینگوی

پس از یک نزاع با مادر همینگویی چیزها را از پارک بومی بلوط گرفت و به شیکاگو نقل مکان کرد. در آنجا، نویسنده همچنان به همکاری با روزنامه کانادایی ادامه داد و به طور موازی منتشر شده یادداشت های مشترک در هماهنگی مشترک المنافع.

در سال 1821، پس از ازدواج، ارنست همینگوی رویای خود را انجام داد و به شهر عشق رفت - پاریس. بعدها، تصورات فرانسه در کتاب خاطرات "تعطیلات، که همیشه با شما است، منعکس خواهد شد.

ارنست همینگوی در شکار

در آنجا او سیلویا ساحل، صاحب مشهور کتابفروشی "شکسپیر و شرکت" را ملاقات کرد، که نزدیک به سین بود. این زن تاثیر زیادی در دایره ادبی داشت، زیرا این او بود که او را منتشر کرد که جیمز جویس "اولیسس" را منتشر کرد، که توسط سانسور در ایالات متحده ممنوع شد.

ارنست همینگوی و ساحل سیلویا در فروشگاه

همینگوی، همینگوی با نویسنده معروف Hertruda Stein، که عاقل تر و با تجربه شیم شده بود، دوست داشت و او را با دانش آموزش در نظر گرفت. زن عجیب و غریب با تحقیر به کار روزنامه نگاران اشاره کرد و اصرار داشت که Ernie تا آنجا که ممکن است فعالیت های ادبی داشته باشد.

پیروزی استاد قلم در پاییز سال 1926 پس از انتشار رمان "و خورشید بالا می رود" ("Fiesta") در مورد "نسل از دست رفته". شخصیت اصلی جیک بارنز (نمونه اولیه همینگویی) برای سرزمین خود مبارزه کرد. اما در جنگ او یک آسیب جدی دریافت کرد که نگرش نسبت به زندگی و زنان را به دست آورد. بنابراین، عشق او به بانوی برت اشلی یک شخصیت افلاطونی داشت و زخم های روح جیک با الکل بهبود می یابند.

کتاب ارنست همینگوی

در سال 1929، همینگوی یک رمان جاودانه "خداحافظی، سلاح ها" را می نویسد، که تا به امروز وارد لیست اجباری ارجاعات مربوط به تحصیل در مدارس و موسسات آموزشی بالاتر می شود. در سال 1933، استاد مجموعه ای از داستان های کوتاه را تشکیل می دهد "برنده هر چیزی را دریافت نمی کند"، و در سال 1936 مجله Esquire کار معروف Hemingway "Snow Kilimanjaro" را منتشر می کند، در مورد نویسنده هری، که به دنبال معنای آن است زندگی، سفر به همراه سافاری. چهار سال بعد، یک کار نظامی "زنگ تماس" منتشر شد.

ارنست همینگوی در محل کار

در سال 1949، ارنست به کوبا آفتابی نقل مکان کرد، جایی که او در ادبیات شرکت کرد. در سال 1952، او یک داستان فلسفی و مذهبی "پیرمرد و دریا" را می نویسد، که جایزه های پولیتزر و نوبل اعطا می شود.

زندگی شخصی

زندگی شخصی Ernest Hemingway با تمام انواع حوادث، که کافی نیست و کل کتاب برای توصیف ماجراهای این نویسنده بزرگ نیست، بسیار زیاد بود. به عنوان مثال، استاد آماتور از احساسات شدید بود: در سن جوان او می توانست "بول" را "مناسب" بوریدا، و همچنین نترسید که تنها با LV باقی بماند.

شناخته شده است که عاشق جامعه زنان و تعجب کرد: ارزش یک دختر آشنا برای نشان دادن ذهن و شیوه های ظریف خود بود، و ارنست بلافاصله او را شگفت زده کرد. Hemingway خود را یک تصویر از نوعی از مارکی د گاگا ایجاد کرد، گفت که او بسیاری از معشوقه ها، خانم های رفتار آسان و بتن سیاه را داشته است. داستانی است، اما حقایق بیوگرافی می گویند که ارنست واقعا انتخاب های زیادی داشت: او همه را دوست داشت، اما هر ازدواج پس از آن یک اشتباه بزرگ را به عهده داشت.

Ernest Hemingway و Agnes Von Kurovski

اولین عظمت ارنست پرستار شایان ستایش آگنز فون کوروفسکی بود که در طول جنگ جهانی اول از نویسندگان در بیمارستان دریافت کرد. این زیبایی نور چشم بود که یک نمونه اولیه کاترین بارکلی از رمان "خداحافظی، سلاح ها" شد. Agnes بزرگتر از آن بود که او را برای هفت سال انتخاب کرد و احساسات مادران خود را به او تحمیل کرد، که در نامه های "بچه" فراخوانده شد. جوانان فکر کردند که رابطه خود را با یک عروسی قانونی کنند، اما برنامه های آنها به مقصد رسیدن به حقیقت نرسیده بودند، زیرا دختر بادبان، ستوان نجیب را دوست داشت.

عروسی ارنست همینگوی و هادلی ریچاردسون

انتخاب دوم نابغه ادبیات، الیزابت هادی هالی ریچاردسون، الیزابت هادلی ریچاردسون، یک پیانیست پیشین قرمز، که از 8 سال گذشته از نویسندگان پیشی گرفته بود، تبدیل شد. اجازه دهید او زیبایی مانند آگنز باشد، اما این زن به هر نحوی از فعالیت های خود حمایت کرد و حتی به او یک دستگاه چاپی داد. پس از عروسی، نیویورک ها به پاریس رفتند، جایی که آسیب اولین بار زندگی می کرد. الیزابت به خاطر نایکرا نیکارا (Bambi) تولد را به دنیا آورد.

ارنست همینگوی با همسر و پسر خود

در فرانسه، ارنست اغلب از رستوران هایی بازدید کرد که در آن قهوه در شرکت دوستان خود لذت می برد. از جمله در میان آشنایانش، یک لایحه سکولار بانوی دوف Tweedden، که با عزت نفس بیش از حد بود، با یک ارشد قوی ناپدید شد. علیرغم چنین رفتار ناشی از این، داف از توجه به مردان برخوردار بود و ارنست هیچ استثنائی نبود. با این حال، یکی دیگر از نویسندگان جوان دیگر جرأت نکردند همسر را تغییر دهند. بعدها، Tweeddendended در Bret Ashley از رمان "تبدیل شد" و خورشید افزایش یافت. "

ارنست همینگوی با Paulina Pfeifer

در سال 1927، ارنست شروع به مشارکت در Paulina Pfaifer، دوست دختر الیزابت کرد. پولینا دوستی با همسر نویسنده را نداشت، و برعکس، همه چیز را برای برنده شدن یک مرد کوچک انجام داد. Pfefer خوب بود و در یک مجله مد کار کرد. بعدها، ارنست می گوید که طلاق با ریچاردسون بزرگترین گناه تمام زندگی اش خواهد شد: او پائولین را دوست داشت، اما او واقعا با او خوشحال نبود. از دومین ازدواج همینگوی دو فرزند متولد شد - پاتریک و گرگوری.

ارنست همینگوی و مارتا Gellahorn

همسر سوم برنده جایزه مشهور در خبرنگار ایالات متحده در ماه مارس Gellhorn معروف شد. ماجراجویی بلوند شکار شکار شد و از مشکلات ترس نداشت: اغلب اخبار مهم سیاسی را که در کشور اتفاق می افتد را پوشش می دهد و کار روزنامه نگاری خطرناک را انجام داد. پس از رسیدن به طلاق سال 1940 از پائولین، ارنست پیشنهاد راهپیمایی را ارائه می دهد. با این حال، به زودی رابطه نیویورک ها "بر روی درزها متفاوت بود"، از آنجا که Gellhorn بیش از حد مستقل بود، و همینگوی دوست داشت که بر زنان حکومت کند.

ارنست همینگوی و مری ولز

چهارمین همینگویی محدود، یک روزنامه نگار مری ویلز است. این بلوند تابشی برای ازدواج از استعداد ارنست حمایت کرد و همچنین به انتشار مشکلات، تبدیل شدن به یک دبیر شخصی شوهرش کمک کرد.

ارنست همینگوی با Adrian Ivanchich

در سال 1947، در وین، یک نویسنده 48 ساله عاشق آدریانا ایوانچیچ - یک دختر که جوانتر از 30 سال سن دارد. همینگویی به اشراف سفید کشیده شد، اما Ivanchich نویسنده داستان ها را به عنوان پدرش، در حالی که حفظ روابط دوستانه بود، تحت درمان قرار داد. مریم در مورد سرگرمی شوهرش می دانست، با این حال، به آرامی و زن صرف شد، دانستن اینکه آتش ناشی از شیمی در شیمی همینگویی به هیچ وجه خاموش نشد.

مرگ

سرنوشت به طور مداوم ارنست را برای پایداری تجربه کرد: همینگوی از پنج حادثه و هفت فاجعه جان سالم به در برد، از کبودی ها، شکستگی ها و آسیب مغزی درمان شد. او همچنین توانست زخم های سیبری، سرطان پوست و مالاریا را منتقل کند.

بنای یادبود ernesut hemingway

مدت کوتاهی قبل از مرگ ارنست رنج می برد پرفشاری خون و دیابت، اما برای "درمان" در یک رقصنده روانپزشکی Mayo قرار گرفت. دولت نویسنده تنها بدتر شد، علاوه بر این، او در مورد نظارت بر پارانویا مانیک رنج می برد. این افکار باعث کاهش Hemingway Mad می شود: به نظر می رسید که هر اتاق، هر جا که بود، مجهز به اشکالات بود، و هشدارهای FBI به دنبال همه جا بر روی پاشنه بود.

قبر ارنست همینگوی

پزشکان کلینیک ماترا "روش کلاسیک" را تحت درمان قرار دادند و به درمان الکتریکی متصل شدند. پس از 13 جلسه، روان درمانی از Hemingway برای نوشتن محروم شد، زیرا خاطرات روشن او با شوک الکتریکی پاک شد. درمان کمک نمی کرد، ارنست به افسردگی و افکار وسواسی عمیق تر شد و در مورد خودکشی صحبت کرد. بازگشت به 2 ژوئیه 1961 پس از تخلیه به Ketchum، ارنست، که "در کنار زندگی" بود، خود را از اسلحه شلیک کرد.

حقایق جالب

  • یک روز، ارنست با دوستان خود بحث کرد، که کار مختصر و دستکاری در جهان را بنویسد. نبوغ ادبیات موفق به کسب شرط با نوشتن شش کلمه بر روی کاغذ شد:
"کفش های کودکان فروخته می شود: نه فرسوده" ("برای فروش: کفش های کودک، هرگز پوشیده نیست").
  • ارنست قبل از ژوچچی از سخنرانی های عمومی ترسید و به ویژه او از autographs متنفر بود. اما یک طرفدار پایدار، رویای امضای گرامی، یک نویسنده را به مدت 3 ماه دنبال کرد. در نتیجه، همینگوی تسلیم شد و چنین پیامی نوشت:
"ویکتور هیل، یک پسر واقعی سگ که نمی تواند پاسخ" نه "را درک کند!" ("به ویکتور هیل، یک پسر واقعی از عوضی، که نمی تواند" هیچ "را برای پاسخ").
  • قبل از ارنست، مری ولز یک شوهر داشت که نمی خواست به طلاق رضایت دهد. بنابراین، هنگامی که یک hemingway خشمگین کارت عکس خود را در توالت قرار داده و شروع به تیراندازی از تفنگ. به عنوان یک نتیجه از این عمل خود به خودی، 4 اتاق در هتل گران قیمت آب گرفتند.

نقل قول Hemingue

  • آرام بودن، انتقال تمام وعده های مست خود را به زندگی - به شما آموزش می دهد تا زبان خود را برای دندان های خود نگه دارید.
  • سفر فقط با کسانی که دوست دارند.
  • اگر در زندگی شما می توانید حداقل یک سرویس کوچک داشته باشید، از آن خجالت نکنید.
  • شخصی را فقط در دوستان خود قضاوت نکنید. به یاد داشته باشید که دوستان یهودا بی خطر بودند.
  • به تصاویر بی طرفانه نگاه کنید، کتاب ها را صادقانه بخوانید و به عنوان زندگی زندگی کنید.
  • بهترین راه برای پیدا کردن این که آیا شما می توانید به کسی اعتماد کنید - به او اعتماد کنید.
  • از تمام حیوانات، تنها یک فرد می داند که چگونه می خندد، هرچند تنها دلایل آن را دارد.
  • همه افراد به دو دسته تقسیم می شوند: کسانی که با آن آسان است و بدون آنها آسان است، و کسانی که آنها دشوار است، اما بدون آنها غیر ممکن است.

کتابشناسی - فهرست کتب

  • "سه داستان و ده شعر" (1923)؛
  • "امروزه" (1925)؛
  • "و خورشید (Fiesta) افزایش می یابد" (1926)؛
  • "خداحافظی به اسلحه!" (1929)؛
  • "مرگ بعد از ظهر" (1932)؛
  • "Sneg of Kilimanjaro" (1936)؛
  • "داشتن و نه" (1937)؛
  • "فرمان زنگ زنگ می نامد" (1940)؛
  • "برای رودخانه، در سایه درختان" (1950)؛
  • "پیرمرد و دریا" (1952)؛
  • "همینگوی، زمان وحشی" (1962)؛
  • "جزایر در اقیانوس" (1970)؛
  • "باغ بهشت" (1986)؛
  • "مجموعه ای از داستان های کوتاه ارنست همینگوی" (1987)؛

ادامه مطلب