ویکتور Astafiev - بیوگرافی، عکس، زندگی شخصی، کتاب ها، مرگ

Anonim

زندگینامه

ویکتور آستافیف یک نویسنده مشهور شوروی و روسی است. برنده حق بیمه های دولتی اتحاد جماهیر شوروی و فدراسیون روسیه. عضو اتحادیه نویسندگان. کتاب های او به زبان های خارجی منتقل شد و توسط نسخه های چند ملیلی منتشر شد. او یکی از چند نویسندۀ است که در طول عمر خود، به عنوان یک کلاسیک شناخته شده است.

دوران کودکی و جوانان

ویکتور Astafiev در روستای Oatsean از قلمرو Krasnoyarsk متولد شد. در خانواده پیتر آستافیفا و لیدیا پیلیچلی، او یک کودک سوم بود. درست است که دو خواهر او در دوران کودکی جان خود را از دست دادند. وقتی ویتا 7 ساله شد، پدرش برای "زخمی" زندان شد. برای رسیدن به او در تاریخ، مادر باید توسط قایق از طریق Yenisei منتقل شود. هنگامی که قایق تبدیل شد، اما لیدیا را نمی توان نجات داد. او به اسکیت برای یک آلیاژ آلیاژ چسبیده است. در نتیجه، بدن او تنها در چند روز یافت شد.

نویسنده ویکتور Astafiev

پسر پدربزرگ و مادربزرگش را در خط مادر - Katerina Petrovna و Ilya Evgrafovich Pylishlycins آورده است. در حدود سالها، که با آنها زندگی می کردند، او با گرما و مهربانی فراخوانده شد، بعدا دوران کودکی خود را در خانه مادربزرگ در زندگینامه "آخرین کمان" توصیف کرد.

وقتی پدر آزاد شد، او دومین بار ازدواج کرد. ویکتور به او رسید. به زودی، خانواده آنها سیگار کشیدند، و پیتر آستافیف، با همسر جدیدش، پسر نوزاد تازه متولد شده، به ایگارک فرستاده شد. همراه با پدرش، ویکتور در ماهیگیری مشغول به کار بود. اما پس از پایان فصل، پدر به طور جدی بیمار شد و به بیمارستان رسید. گام Vitya مورد نیاز نبود، بلکه به فرزند فرد دیگری نیاز نداشت.

ویکتور آستافیف در دوران کودکی

به عنوان یک نتیجه، او خود را در خیابان یافت، ناامید شده است. به زودی او در یتیم خانه قرار گرفت. در آنجا او Ignatia کریسمس را ملاقات کرد. معلم خودش اشعار را نوشت و توانست استعداد ادبی را در پسر در نظر بگیرد. با آن، اولین دفعه ادبی ویکتور آستافیف برگزار شد. داستان او "زنده" در مجله مدرسه منتشر شد. بعدها، داستان "دریاچه Vastekino" نامیده شد.

پس از درجه 6 شروع به تحصیل در مدرسه آموزش کارخانه کارخانه، پس از آن او به عنوان یک کوپلینگ در ایستگاه راه آهن و وظیفه کار کرد.

ویکتور آستافیف در جوانان

در سال 1942، Astafiev به داوطلب جلو رفت. آموزش در Novosibirsk در بخش خودرو برگزار شد. از سال 1943، نویسنده آینده در Bryansk، Voronezh و Stepep Fronts جنگید. او یک راننده، تلویزیون و اطلاعات توپخانه بود. در جنگ، ویکتور کشته شد و چندین بار زخمی شد. برای شایستگی های Astafeva، منظور از ستاره قرمز به ترتیب ستاره قرمز اهدا شد، و او همچنین مدال "برای شجاعت"، "برای پیروزی بیش از آلمان" و "برای آزادی لهستان" اهدا کرد.

ادبیات

بازگشت از جنگ برای تغذیه خانواده، و در آن زمان او قبلا ازدواج کرده بود که فقط مجبور به کار بود. این نیز سیاه و سفید و یک مکانیک و یک لودر بود. او بر روی پردازش گوشت یک ساعته ساعت و واشر کار می کرد. مرد هیچ کاری نکرد. اما، علیرغم زندگی پس از جنگ، تمایل به نوشتن از Astafieva هرگز ناپدید شد.

نویسنده ویکتور Astafiev

در سال 1951، او در یک دایره ادبی ثبت نام کرد. او پس از جلسه الهام بخش بود که او یک داستان "مرد مدنی" را در یک شب نوشت، بعد او او را دوباره کار کرد و تحت نام "Sibiryak" منتشر شد. به زودی Astafieva متوجه شد و کار را در روزنامه "Chusovskaya کارگر" ارائه داد. در طول این مدت، او بیش از 20 داستان و بسیاری از مقالات مقاله نوشت.

او اولین کتاب خود را در سال 1953 منتشر کرد. این مجموعه ای از داستان ها بود، او "به بهار آینده" نامیده شد. دو سال بعد، او مجموعه دوم را منتشر کرد - "چراغ". این شامل داستان برای کودکان است. در سال های بعد، او همچنان به نوشتن برای کودکان ادامه داد - در سال 1956 کتاب "دریاچه Vastekino" منتشر شد، در سال 1957 - "عمو کوزیا، روباه، گربه"، در سال 1958 - "باران گرم".

کتاب ویکتور Astafieva

در سال 1958، اولین رمان او بیرون می آید - "ذوب برف". در همان سال، ویکتور پتروویچ آستافیف عضو نویسندگان RSFSR شد. یک سال بعد، او به سوی مسکو هدایت شد، جایی که او در موسسه ادبیات دوره های نویسندگان تحصیل کرد. در پایان دهه 50، اشعار او در سراسر کشور شناخته شد و محبوب شد. در آن زمان، او داستان "Starodub"، "Pass" و "Starley" را منتشر کرد.

در سال 1962، Astafeva به Perm منتقل شد، در طول این سال ها، نویسنده یک چرخه مینیاتوری را ایجاد می کند که در مجلات مختلف چاپ می شود. او آنها را "خیره" نامید، در سال 1972 او کتاب همان نام را منتشر کرد. در داستان های خود موضوعات مهمی را برای مردم روسیه - جنگ، وطن پرستی، زندگی روستایی مطرح می کند.

ویکتور Astafiev

در سال 1967، ویکتور پتروویچ یک داستان "چوپان و چوپان" نوشت. پرستار مدرن او از این کار برای مدت طولانی فکر کرد. اما سخت بود که او را دشواری چاپ کند، به دلایل سانسور، خیلی زیاد بود. به عنوان یک نتیجه، در سال 1989، او به متن بازگشت به منظور بازگرداندن نوع سابق داستان.

در سال 1975، ویکتور پتروویچ برنده جایزه ایالت RSFSR برای آثار "آخرین کمان"، "پاس"، "چوپان و خوشه"، "سرقت" شد.

ویکتور Astafiev - بیوگرافی، عکس، زندگی شخصی، کتاب ها، مرگ 15650_7

و سال آینده، شاید منتشر شد، شاید محبوب ترین کتاب نویسنده - "تزار ماهی". و دوباره آن را به عنوان یک سردبیر "سانسور شده" تحت عنوان Astafiev حتی پس از استرس آزمایش شده، حتی به بیمارستان منتقل شد. او خیلی ناراحت بود که او هرگز به متن این داستان مربوط نیست. به رغم همه چیز، برای این کار بود، او جایزه دولت اتحاد جماهیر شوروی را دریافت کرد.

از سال 1991، Astafiev بر روی کتاب "لعنت و کشته" کار کرد. این کتاب تنها در سال 1994 منتشر شد و احساسات زیادی را از خوانندگان ایجاد کرد. البته، بدون نظرات انتقادی نبود. بعضی از شجاعت نویسنده را شگفت زده کردند، اما در عین حال حقیقت خود را به رسمیت شناختند. Astafiev یک داستان را در یک موضوع مهم و وحشتناک نوشت - او بی معنی سرکوب جنگ های جنگی را نشان داد. در سال 1994، نویسنده جایزه دولتی روسیه را دریافت می کند.

زندگی شخصی

ماریا Koryakina Astafyev با همسر آینده اش، در جلو ملاقات کرد. او به عنوان یک پرستار کار کرد. هنگامی که جنگ تمام شده است، آنها ازدواج کرده اند و به یک شهر کوچک در منطقه Perm منتقل شدند - Chusvoy. او همچنین شروع به نوشتن کرد.

ویکتور Astafiev و همسرش ماریا

در بهار سال 1947، مری و ویکتور دختر لیدییا داشتند، اما شش ماه بعد، دختر از دیسپپسی فوت کرد. در مرگ او، پزشکان Astafiev وینیل، اما همسر مطمئن بود که خود ویکتور علت بود. که کمی به دست آورد، نمی توانست خانواده را تغذیه کند. یک سال بعد، آنها دختر ایرینا متولد شدند و در سال 1950 - پسر آندره.

ویکتور و ماریا بسیار متفاوت بودند. اگر او یک مرد با استعداد بود و به درخواست قلبش نوشت، پس از آن او تا حدودی به خاطر تایید خودش، آن را انجام داد.

ویکتور آستافیف و همسر و فرزندانش

Astafyev مرد مرد بود، زنان همیشه احاطه شدند. شناخته شده است که کودکان و فرزندان او - دو دختر، در مورد وجود او به مدت طولانی به همسرش نمی گوید. ماریا او به طرز وحشیانه ای حسنشک، و نه تنها به زنان، بلکه حتی به کتاب ها.

او همسر خود را ترک نکرد، اما هر بار برگشت. در نتیجه، آنها 57 سال با هم زندگی کردند. در سال 1984، دخترش ایرینا به طور ناگهانی جان خود را از دست داد، و نوه های باقی مانده - ویتو و پولینا - ویکتور پتروویچ و ماریا Semenovna را به ارمغان آورد.

مرگ

در آوریل 2001، نویسنده با سکته مغزی بستری شد. دو هفته او در مراقبت های شدید قرار داشت، اما به عنوان یک نتیجه، پزشکان او را تخلیه کردند و به خانه برگشتند. او بهتر شد، او حتی به طور مستقل روزنامه را بخواند. اما در سقوط همان سال، آستفایف دوباره به بیمارستان افتاد. او با بیماری های عروق قلب تشخیص داده شد. در هفته گذشته، ویکتور پتروویچ Olemp. نویسنده در تاریخ 29 نوامبر 2001 فوت کرد.

بنای یادبود در قبر ویکتور آستافیف

من او را در نزدیکی روستای بومی خود دفن کردم، یک سال بعد، موزه خانواده Astafyev در Ovsyanka افتتاح شد.

در سال 2009، ویکتور Astafieva پس از مرگ، جایزه الکساندر Solzhenitsyn را به عهده گرفت. دیپلم و مبلغ 25 هزار دلار از بیوه نویسنده گذشت. ماریا Stepanovna در سال 2011 فوت کرد و به مدت 10 سال از همسر نجات یافت.

کتابشناسی - فهرست کتب

  • 1953 - "به آینده بهار"
  • 1956 - "دریاچه Vatukino"
  • 1960 - "Starodub"
  • 1966 - "سرقت"
  • 1967 - "جنگ در جایی"
  • 1968 - "آخرین کمان"
  • 1970 - "پاییز ناخوشایند"
  • 1976 - "ماهی تزار"
  • 1968 - "اسب با یک مون صورتی"
  • 1980 - "ببخشید"
  • 1984 - "گرفتن Pescase در گرجستان"
  • 1987 - "کارآگاه غم انگیز"
  • 1987 - "Lyudochka"
  • 1995 - "بنابراین شما می خواهید به زندگی"
  • 1998 - "سرباز شاد"

ادامه مطلب